متن آهنگ پنجاه سال سانبوی

دانلود آهنگ پنجاه سال سانبوی

[هوک]

رد کرد سن از هفتاد

ولی هنوزم هست سرپا

سه تا خراش روی قلبش

پنجاه سال زندگی کرد تنها

میشه خیره به قاب عکسا ساعت ها ساعت ها

انگار یکی صداش میکرد بیا با من با من راه

[ورس یک]

هنوزم روی میز شامش به تعداد خونواده ظرفارو میچینه

بین فک و فامیل و اشنا شده شایع که ارواحُ میبینه

چندمه چندشنبست نه مهم نیست اون دیده کل دنیارو کلیشه

ورق زدن برگای البوم مسکنش وهمشو فیریکه

گاهی میشنوه صدای پچ پچ کنج اتاق صدای گریه

میشکنه زوزه های باد بغضشو با ندای شکوه

شده غصه ها انباشته کل کوچه رو وحشت ورداشته

میشه حس کرد از چند متریه اون خونه بو تعفن لاشه

هرشب خواب توی تابوت ارامش محض براش

شاید این حرکت مرهم بوده هرشب کرده این درد و علاج

بدجوری گرفته خو به سایه ها

بی توجه به ترس عابرا

هر روز صبح سه تا شاخه گل

هنوزم میده بوی عاشقا

هنوزم نتونسته کنار بیادش میگن عقلشو از دست داده پاک

شایدم واس خاطر اینه که نسپردشون به دستای خاک

میزنه به سرش ماشه رو بکشه یه گوله تو کله خالی کنه

دوباره وهم اون اتیشی که بابا نتونست بچشو راهی کنه

خاطراتی که میشد هر شب تداعی

مرگی که امیدی به بعدش نداری

نه جای موندن نه راه واسه فراری

تکرار و تکرار و تکرار و تکرار

چهارتا تابوت انگار که توی مزاری

شب تا صبح اسیر جنون و عذابی

بیخودی شلوغش میکرد صبح قناری

تکرار و تکرار و تکرار و تکرار

بودش شیرین تر از شکر

روزگاری که شد پدر

قد میکشید ارزو های پدرم

روز به روز با قد پسر

دختر کوچیک و خوشگل بابایی

نمیخوابید تا بابا نگه لالایی

واس ایندشم دیده بود چه خوابایی

ولی اونم گرفت ازش اون بالایی

مادر تنها دختر و پسرش

الهه ی عشق اول و اخرش

یه فرشته که بعد این همه سالم

مرگش نمیگنجه توی باورش

زنده نیست میکشه نفسشو

دنیا هم براش یه قفسِ چون

نداره امیدی از خدا میخواد که زودترم بِکَنه کلکشو

[هوک]

رد کرد سن از هفتاد

ولی هنوزم هست سرپا

سه تا خراش روی قلبش

پنجاه سال زندگی کرد تنها

میشه خیره به قاب عکسا ساعت ها ساعت ها

انگار یکی صداش میکرد بیا با من با من راه

برای استفاده از متن افزوده ی این آهنگ آن را از سرور های موزتکست دانلود کنید
Array ( )

عضویت در سایت